طالخونچه شهری است در استان اصفهان و در منطقه مبارکه. این شهر با قدمتی هزار ساله آثار تاریخی دورههای مختلف را در خود جای داده و از آن جمله میتوان به مساجدی با معماری دوره صفویه، قلعهها و بناهای قدیمی اشاره کرد. نام اصلی این شهر «طالقان جی» بوده که به دلیل خونریزی قوم مغول در این محل، نام آن به طالخونچه معروف گردید. این شهر همچنین زادگاه صاحب بن عباد یکی از وزرای مسلمان بوده است.
وجه تسمیه
قابل ذکر است که در زمان قدیم در ایران، سه طالقان وجود داشته است. یکی طالقان خراسان که موءلف «حدودالعالم» محل آنرا میان طخارستان و ختلان و در سرحد گوزکانان، و یاقوت در «معجمالبلدان» بین بلخ و مروالرود یاد میکند. اصطخری گوید: «بزرگترین شهرستان طخارستان طالقان است؛ این شهرستان در زمین همواری واقع شده و فاصله آن تا کوه یکتیر پرتاب است، نهری بزرگ و باغهای بسیار دارد وبه اندازه ثلث بلخ باشد.گروهی از فضلا بدان انتساب دارند. این همان طالقان است که در شاهنامه فردوسی از آن سخن بهمیان آمده است:
سوی طالقان آمد و مرورود / سپهرش همی داد گفتی درود دگر طالقان شهر تافاریاب / همیدون به بخش اندرون فاریاب سوی طالقان آمد و مرورود / جهان پرشد از ناله نایو رود
اصولاً پادشاهان این ناحیه لقب (طالقان) داشتند. در این ناحیه، نوعی پارچه ابریشمی تولید شده است که آنرا طالقانی یا اللبودالطالقانیه مینامیدند. از افراد منسوب به این طالقان، یکی ابواسحاقبن اسماعیل، محدث معروف خراسانی است که ساکن بغداد بود. دیگری ابوبکر سعیدبن یعقوب از محدثین خراسانی است و از نزدیکان احمد حنبل است، دیگری، ابوالحسن علیبن المفضل، صاحب «رساله الامثال البغدادیه» است. و دیگری ابومحمد محمودبن خداش طالقانی، محدث ساکن بغداد است. طالقان دوم شهرستانی است که از شمال و مشرق محدود است به مازندران، و از جنوب به ساوجبلاغ و از مغرب به قزوین که ناحیهای است کوهستانی وقسمت مهم آن در دره شاهرود واقع شده است، این طالقان را در قدیم صالقانری و در ازمنه جدیده طالقان قزوین نامیدهاند. از این طالقان است ابوالخیر احمدبن اسماعیل یوسف طالقانی واعظ، که از دوستان سمعانی صاحب کتاب «الانساب» است و سمعانی در کتاب خود، او را دوست و همشاگردی خود میدانند و از او به نیکی یاد میکند. دیگری ابوعبدالله سیدی طالقانی است که سمعانی او را از طالقان ری میدانند و میگوید: او از کبار مشایخ و بزرگان علم حدیث بوده است؛ و ابوعبدالرحمن سُلمی او را از بزرگان صوفیه میدانند.
شخص دیگری که سمعانی در کتاب «الانساب» خود نام میبرد و چنین وانمود میکند که از اهالی طالقان ری است، ابوالحسن عبادبن عباس بن عباد طالقانی است که پدر صاحب بن عباد بوده. سمعانی میگوید: ابوالعلا احمدبن محمد بن فضل حافظ به زبان خود در اصفهان از قول محمدبن طاهر مقدسی حافظ به من گفت که کتابی از تألیفات ابوالحسن عبادبن اسماعیل طالقانی پدر صاحب اسماعیلبنعباد در شهرری دیدم درباره احکام قرآن.
سومین طالقان، طالقان جی است، توضیح آن که نام قدیم یا لقب قدیم شهر اصفهان جی بوده است (رجوع کنید به معجمالبلدان ج ۲ ص ۲۰۲ چاپ دارالکتب العربی- بیروت) این بنا بر بعضی مآخذ قدیم من جمله «معجمالبلدان» اطلاق جزء بر کل بوده است، به این معنی که جی قسمتی از اصفهان بوده است و قسمت دیگر آن «یهودیه» بوده است که از «جی» بزرگتر بوده، اما ناحیه جی (که در زبان فارسی باستان در زمان هخامنشیان به آن «گی» میگفتهاند) آبادتر بوده است و دهات منسوب به آن به تعداد روزهای سال بوده است.
طالقان جی همان است که اکنون «طالخونچه» نام دارد و از نظر تبدیل حروف به یکدیگر، طبق قواعد زبانشناسی، هیچ مانعی در تبدیل طالقان جی به طالخونچه وجود ندارد، تبدیل طالقان به طالقون «بنابر تبدیل الف به (واو) قبل از حرف (ن) که در زبان فارسی جریان دارد، و در لغتنامهها و معجمهای مکانها که همه طالقون را به (طالقان) ارجاع دادهاند؛ عادی است. تبدیل حرف «قاف» به «خ» نیز فراوان است: یقه (یخه) چقماق (چخماخ) ذقن (زنخ) تاق (تاخ). تبدیل «جی» به «چه» نیز فراوان است و در متون قدیم اغلب به جای «چه» (جی) آمده است (رجوع کنید به کتابهایی از قبیل «ترجمانالبلاغه» و «تفسیر سورآبادی» و «الابنیه» و «ذخیره خوارزمشاهی» و…)اما خود کلمه (طالقان) معرب (تالأَن) یا (تارگان) است که «تار» در این ترکیب به معنی و مبدل (دار) به معنی درخت (عموماً) و سپیدار (خصوصاً) است و «گان» پسوند مکان است، بنابراین، طالقان به شهر یا دهی گفته میشود که دارای درختهای زیاد یا دارای درخت سپیدار زیاد باشد.
استاد دانشمند اصفهانی جناب آقای محمد مهریار در کتاب «فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان» که به تازگی منتشر کردهاند، ذیل نام «تالخونچه» مرقوم فرمودهاند: «تالخونچه» که امروز برخی به غلط آن را «طالخونچه» مینویسند و بیشک درست نیست… اما در چندین عبارت بعد چنین مرقوم فرمودهاند: با دقت در این واژه میبینیم که از دو جزء «طال» معادل «تال» و «قان» معادل «کان» قدس سرهکذا ]ترکیب یافته است. اما در مورد واژه «طال» بیشک اصل آن (تار) است به حکم این که حرف (ل) و (ر) در زبان پهلوی دارای یک علامت بوده است. بنابراین کلمه (طال) تلفظ دیگری از واژه (طار) است و طار معادل (تار) است که معنی آن بر ما واضح است. و جزء دوم همان پسوند (گان) که در تعریب به صورت (قان) درآمده است. بنابراین، طالقان همان (تارگان) یعنی جایی که (تار) بدان منسوب است. و (تار) معادل (دار) است به معنی درخت، اتفاقاً با واژه (طار) معادل (تار) محلهای بسیاری در اطراف کشور آمده است مثل طار (نطنز و گنبدکاووس) و طاران (سراب) و غیره. ولی ظاهراً طالقان معرب تالأَن است…
بنابر آنچه استاد دانشمند پس از اظهارنظر اول خود آوردهاند، معلوم میشود که طالقان معرب است و در تعریب حرف (ط) به جای (ت) میآید. از طرف دیگر، بسیاری از لغات فارسی با حرف (ط) به جای (ت) نوشته میشوند، مانند طپانچه، طهران، طپیدن، طوس و مانند آنها و خود استاد نیز (طار) را معادل (تار) میداننند نه معرب آن. بنابراین، نوشتن طالخونچه با حرف (ط) اشتباه نیست و اگر کسی اعتراض کند که جمع حرف (ط) با (چ) که از چهار حرف مخصوص فارسی است جایز نیست، در پاسخ او باید به کلمات (طپیدن) و (طپانچه) اشاره کرد.
بدون شک «طالقان» معرب (تارگان) است زیرا در کلماتی مانند طبرستان (تبرستان) و طنجه (تنگه) حرف «ت» به «ط» تبدیل شده و در کلماتی مانند ابتهال (ابتهار) اثلم (اثرم) هدیل (هدیر) حرف«ر» به «ل» تبدیل شده و در کلماتی مانند دهقان (دهگان) خانقاه (خانگاه) قصار (گازر) دانق (دانگ) حرف «گ» به «ق» تبدیل شده است.
اما آنچه در یکی از روزنامهها (گویا روزنامه ایران) نوشته شده است که طالخونچه در اصل طالقانچه یعنی طالقان کوچک است، کاملا نادرست است و درست آن این است که در مقابل طالقان خراسان و طالقان ری، در ناحیه اصفهان طالقان جی وجود دارد.
و در همان روزنامه آمده است که پس از کشتار هلاکوخان در مراکز اسماعیلیه، طالقانچه به صورت طالقانخونی و طالخونی درآمد، که آن هم نادرست است و طالخونچه در گفتار عوام و به صورت مختصر به صورت طالخونی درآمده است. البته بعضی عقیده دارند که «ی» در آخر طالخونی جانشین «جی» یا «چی» است که شباهتی به «چی» علامت نسبت ترکی داردقدس سرهمثل گاریچی و درشکهچی و…
تا اینجا مشخص شد که در ایران، سه طالقان وجود داشته است که اولی، طالقان خراسان است و دومی، طالقان قزوین یا طالقان ری است و سومی، طالقان جی (بر وزن طالقان ری) است که از نظر ساختمان لغوی تبدیل به طالخونچه شده است و کلمه طالقان به معنی ده یا شهر پردرخت عموماً و ده یا شهر پر از درخت سپیدار خصوصاً باشد و طالخونچه درنظرگاه اول در چند سال پیش چنین جایی بود.
محمد مهدی بن محمد رضا الاصفهانی صاحب کتاب «نصف جهان فی التعریف اصفهان» اسم این محل را (تالی خونی) آورده و ضمن توصیف شرایط اقلیمی به نوعی خربزه به نام کریم خانی اشاره دارد و آن را با خربزه گرگاب اصفهان به لحاظ کیفی برابر دانسته است.
در لغت نامه دهخدا آمده است که خانههای این آبادی بیشتر به صورت قلاع ساخته شده است. ساختمان این ده که اکنون به صورت شهر درآمده، حاکی از آن است که اولاً پیدایش آن تدریجی بوده. ثانیاً، شباهتهای زیادی با ساخت شهرهای پیشین ایران دارد. مساجد و خانههای این محل از نظر مطالعه ساز و ساخت قابل توجه است، از مسجدی به نام مسجد خیبر یا مسجد طالار خرابهای بیش نمانده است اما همین خرابه یادآور مسجد جامع شهر اصفهان است. پلها و قلعههای طالخونچه نشان دهنده عظمت و قدمت شهر است.
طالخونچه محل سکنای تیرهای از شرکتهای یلمه است که قالیهای آنان در سراسر ایران مشتریهای فراوان دارد و اصولاً قالی بافی و چاقوسازی و ساخت گیوههای معروف اصفهانی و ایجاد صنایع دستی از شغلها و مشغولیات این محل است.
اما آنچه باعث انتساب صاحب بن عباد به این محل شده است یکی اظهارنظر ثعالبی (۴۲۹ هجری قمری) در کتاب «یتمةالدهر» است که ضمن شرح زندگی کافی الکفاةابوالقاسم، اسماعیل بن ابی الحسن عباد بن عباس بن عباد معروف به صاحب وزیر و کاتب رکن الدوله امیر شیعی مذهب آل بویه مینویسد «طالقان» که صاحب را بدان نسبت دادهاند از قرای اصفهان است. دیگر نظر شهر آشوب (۴۸۰ هجری قمری) در «معالم العلما» است که به همین معنی اشاره دارد.
از دیدگاهی دیگر هم میتوان چنین حدس زد که، اگر صاحب بن عباد در طالقان ری هم متولد شده باشد در زمان انتقال به اصفهان از نظر علقه به محیطی همانند مسقط الرأس خود طالقان جی را مورد توجه قرار داده و اقامت در آنجا را بر جای دیگر ترجیح داده است.
جالب توجه این است که در نزدیکی طالخونچه، ده کوچکی به نام اسماعیل طوخان (یاترخان) وجود دارد که گویا محل اختصاصی اقامت صاحب بوده است و طرخان (یاترخان) به معنی رئیس و سرکرده و بزرگوار است. پس این محل به نام اسماعیل بن عبادی است که در آنجا رئیس و سرکرده و بزرگوار بوده است. و جالب توجه تر این است در آن طرفها، ضربالمثلی وجود دارد که حاکی از روایت توأم با ظرافتی است و آن ضربالمثل این است که میگویند:«آینه و اسماعیل طرخان؟» یعنی مگر ممکن است در اسماعیل طرخان آینه پیدا شود و این اشارهای است به این که، شایع بوده است که صاحب بن عباد گفته است من در آینه نگاه نمیکنم، زیرا اگر نگاه کنم یک ایرانی در آن میبینم! و نشان میدهد که این مطلب اولاً از حد یک شایعه تجاوز میکند، ثانیاً جای پایی از صاحب بن عباد در این محل را نشان میدهد.
من خود یکی از فرزندان این محل هستم و پدر من اهل این محل بود (اما مادرم از اهالی شهر اصفهان بود) پدر من روحانی این محل بود و در مسجدی که اکنون به نام اوست (مسجد الرضا) اقامه نماز میکرد و مرجع مذهبی اهالی طالخونچه بود و من تا کلاس ششم ابتدائی در طالخونچه تحصیل کردم و بقیه تحصیلاتم در اصفهان و تهران بوده است، اما در تعطیلات زمان تحصیل، در طالخونچه به سر میبردم و اکنون که در اصفهان ساکن هستم، گاهی به آنجا سر میزنم و عموزادگان من هم اکنون در آنجا زندگی میکنند و ما در آنجا خانه پدری را حفظ کردهایم.
اماکن تاریخی شهر
از اماکن تاریخی شهر، می توان مسجد حضرت قائم “عج” ومسجدالرضا”ع” رایادآورشدونیزبه قلعه حاج آقاکاظمی وقلعه یاوری، قلعه ابراهیم خان، واماکن تاریخی دیگر ی اشاره نمود.ازدیگرآثارتاریخی مسجد خیبر(بنابرآنچهنقل میشود)بوده است(که به دلیل عدم رسیدگی و بازسازی؛ فقط مختصری ازنمای محراب آن باقیاست.)،بعضی ازآثارتاریخی به علّت عدم رسیدگی توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، در حال فرسایشاند. چندی پیش نیز سردر قلعه یاوری خراب شد. باغ سرهنگ یاوری نیز که در روبروی قلعه یاوری قرار دارد،درچندسال اخیر خشک شده.
مردم شناسی
مردم شهر اکثراً کشاورز هستند و به زراعت گندم و جو مشغولاند. غالب کشاورزان شهر، به زمینهای اطراف شهر و یا نزدیک شهر جدید مجلسی رفته و در آنجا زراعت می کنند. در ۱۰ سال اخیر، عدهای از مردم شهر از دیار خود مهاجرت کرده و در شهرهایی همچون اصفهان، مبارکه، مجلسی و یا شهر جدید بهارستان (در نزدیکی اصفهان) ساکن می شوند.
منبع: سیری در ایران